تنم به ناز طبیبان نیازمند شده

بنام خدا

از اول ماه محرم که پدر عزیزم از دنیا رفت - تا الان دیگر سوار دوچرخه نشده ام - البته سرما هم علت دیگرش بود و شاید ...

ولی دیدم بعد از مدتها بد نیست سری به این وبلاگ غریب مانده هم بزنم و از احوالات خودم برای دوستان بگویم و احیانا بشنوم -

زندگی بعد از درگذشت پدرم هم جریان دارد - ولی راستش با اینکه الحمدلله خیلی از عزیزان هستند ولی کمرنگ تر و کم رمق تر می نماید -

اخرین ماجرای زندگی ام هم دیروز عصر و دیشب رخ داد -

عصر به مطب دکتر جواد زاده رفته بودم برای دندان دردی که داشتم - ایشان ظاهرا ترمیم ریشه را انجام نمی داد - و از آنجاد حرکت کردم به مطب دکتر میرلوحی بروم ولی گرفتار ترافیک شدید شدم - و احساس خفگی و سردرد و تهوع و سرگیجه - عرق سرد فراوان بر پیشانی ام بود و .... خلاصه ماشین را در کنار اتوبان چمران رها کردم و پیاده خود را به مطب دکتر میر لوحی که در میدان توحید است رساندم - ایشان هم نهایت محبت را نمود و خودش و کارمندانش تا آنجا که می توانستند سعی در رفع مشگل من نمودند - و بعد هم بالاخره به پسر ها اطلاع دادند - و به اورژانس - تا آمبولانس رسید احمدرضا و محمودرضا هم رسیدند - و من را به بیمارستان منتقل کردند - الحمدلله معالجات مفید واقع شد و الان خیلی بهتر هستم - ولی به دعای خیر خوبان نیاز دارم .

به هر حال قدر سلامتی را بدانیم که نعمت عزیزی است .